وقتی که شب هنگام گامی چند دور از من |
میروم خسته وافسرده وزار
سوی منزلگه ویرانهُ خویش
بخدا میبرم از شهر شما
دل شوریده ودیوانه خویش
میبرم تا که در آن نقطهُ دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکهُ عشق
زینهمه خواهش بیجا و تباه
میبرم تا ز تو دورش سازم
زتو ٬ ای جلوهُ امید محال
میبرم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله میلرزد ٬می رقصد اشک
آه ٬ بگذار که بگریزم من
از تو ٬ ای چشم محبوشان گناه
شاید آن به ٬ که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد واز شاخم چید
شعلهُ آه شدم ٬ صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
میروم ٬ خنده بلب ٬ خونین دل
میروم ٬ از دل من دست بدار
ای امید عشق بی حاصل.
مرا پیرطریقت ٬ جز علی نیست
که هستی را حقیقت جز علی نیست
مبین غیر از علی ٬ پیدا و پنهان
که در غیب وشهادت جز علی نیست
مجو غیر از علی٬ در کعبه ودیر
که هفتادو دو ملت جز علی نیست
چه باک از آتش دوزخ که در حشر
قسیم نار وجنّت جز علی نیست
اگر کفر است اگر ایمان ٬ بگو فاش
که در روز قیامت جز علی نیست
اساس هر دو عالم٬ بر محبّت
بود قائم٬ محبّت جز علی نیست
در آن حضرت٬ که دم از٬ لی مَعَِ الّله
زند احمد٬ معّیت جز علی نیست
شنیدم عاشقی مستانه می گفت
خدا را حُول وقوّت٬ جز علی نیست
وجود جمله اشیاء از مشیّت
پدید آمد ٬ مشّیت جز علی نیست
شهنشاهی که٬ بر درگه ملایک
زنندش پنج نوبت٬ جز علی نیست
علی آدم٬ علی شیث و علی نوح
که در نبوّت٬ جز علی نیست
علی احمد ٬ علی موسی و عیسی
که در اطوارِ خلقت٬ جز علی نیست
اگر گوئی علی عین خدا نیست
بگو نیز از خدا ٬ هر گز جدا نیست.