فرق عشق و دوست داشتن!!؟؟؟(۲)

عشق همواره با شک آلوده است

و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر

.................

عشق بینایى را مى گیرد

و دوست داشتن مى دهد

...............

عشق هر چه دیرتر مى پاید کهنه تر مى شود

و دوست داشتن نوتر

...............

از عشق هر چه بیشتر مى نوشیم سیراب تر مى شویم

و از دوست داشتن هر چه بیشتر تشنه تر

....................

عشق گاه جابجا مى شود گاه سرد مپشود و گاه مى سوزاند

اما دوست داشتن از جاى خویش از کنار دوست خویش

برنمیخیزد سرد نمى شود که داغ نیست نمى سوزاند که

سوزاننده نیست

.........................

عشق اگر پاى عاشق در میان نباشد نیست

اما در دوست داشتن جز دوست داشتن و دوست سومى

وجود ندارد

چه باید کرد؟

چه باید گفت؟

چه باید کرد

اگر در کسوت من شورو حالی نیست

اگر مارا پشیزی هم نمی گیرد

اگر از غرش رعد تفنگم٬ ماده آهویی نمی ترسد

هلا ای ظلمت سنگین

هلا ای عشق بی پایان

چه باید کرد؟

چه باید کرد اگر تا انتهای دشتها خالیست

چه باید کرد اگر با شادیم دیگر سرود آشنایی نیست

اگر بر تپه ها گلگشت یاران در بهاران نیست

اگر تا سینه گندم ها نمی رویند

چه باید گفت

چه باید کرد...؟

دگر پابند گلسرخ نیستم من نیستم دیگر

دگر در سینهُ گل سرخم سرودعشق را نمیجویم

دگر با نامهربانان دل نمیبندم

که دنیا با دل مجنون نکرداین٬ هرچه با من کرد

که دنیا تیشهُ فرهاد را بر ریشه من زد

دگر این دل نبندم بر توای شادان من٬ ای تو لیلی تو شیرین ٬ 

جان من

نمی بینی که قلب من شقایق نیست

چه باید گفت ٬ چه باید کرد