شکست سکوت

   عُود ؛ بزن ؛ بزن که نابود شدم

     بر ((تار)) غروب زندگی ((پود)) شدم 

 عمرم همه رفت خفته در کوره ی مرگ

 آتش زده استخوان بی دود شدم

 

به تو ای شیدای من مینویسم

Blank

 

من همان شیفته ، دلتنگ توام


حیف روز جوانی هم گذشت


آتش عشق دگر گشته خموش


گرم آن شعله لبخند توام


از کجا آمده بودی ، تو که بودی


دل من غرق سوٌال است ولی


سحر آن سکوت بیرنگ توام


همه عمر دلم در پی این راز نهان بود


راز تنهایی و حیرانی چیست؟


عیب ندارد ... سخن از عشق نگویم


راه بیهوده نپویم... نپویم


غرق حیرت ز دل سنگ توام !


دل من چشم به امید تو داشت


یکسره بیم به تردید تو داشت


شکل یک حلقه به زنجیر تو داشت


دیده مهر به تقصیر تو داشت


دل من تا به ابد منتظر شهادت است


آخر امید به شمشیر تو داشت  !