برای عزیزترینم

از دست عزیزان چه بگویم

گله ای نیست

گر هم  گله ای هست دگر حوصله ای نیست

حوصله ای نیست

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم

هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست

دیدیت که از خانه خرابان جهانم

بر سقف فرو ریخته دست مرا مشغله ای نیست

در حسرت دیدار تو آواره ترینم

هر چند که تا منزل تو فاصله نیست

فاصله ای نیست